هدا عزیزی؛ فرحزاد جباری؛ محمود شبستری؛ مریم هاشمیان
دوره 19، شماره 3 ، مرداد و شهریور 1391، صفحه 206-216
چکیده
زمینه و هدف: با توجه به شیوع بالا و مرگومیر بالای ناشی از بیماریهای قلبی عروقی باید به درمان آن توجه ویژه مبذول داشت. در حال حاضر درمان اصلی انفارکتوس میوکارد (MI) با بالارفتن قطعه ST، برقراری مجدد جریان خون از طریق حل لخته است. علاوه بر این درمان اساسی، عوامل فارماکولوژیک متعددی در طی سالهای گذشته مورد بررسی قرار گرفتهاند. در این ...
بیشتر
زمینه و هدف: با توجه به شیوع بالا و مرگومیر بالای ناشی از بیماریهای قلبی عروقی باید به درمان آن توجه ویژه مبذول داشت. در حال حاضر درمان اصلی انفارکتوس میوکارد (MI) با بالارفتن قطعه ST، برقراری مجدد جریان خون از طریق حل لخته است. علاوه بر این درمان اساسی، عوامل فارماکولوژیک متعددی در طی سالهای گذشته مورد بررسی قرار گرفتهاند. در این مقاله ضمن اشاره به درمانهای کمکی که در سالهای اخیر پیشنهاد شده است، مقالات کارآزمایی بالینی در خصوص محلول گلوکز- انسولین- پتاسیم مورد بحث قرار می گیرد. مواد وروشها: کلیه مطالعات منتشر شده در مجلات و ارائه شده در کنگرهها در پایگاههای اطلاعاتی Elsievier، Pubmed، Cochrane و SID با کلید واژههای مرتبط مورد جستوجو قرار گرفتند و مقالات مرتبط که دارای معیارهای ورود به مطالعه بودند پس از کنترل کیفی وارد مطالعه شدند. یافتهها: نتایج این مطالعه مروری نشان میدهد که نتایج حاصل از مطالعات انجام شده بر روی اثرات گلوکز انسولین پتاسیم بر مرگومیر، سطح آنزیمهای قلبی، کسر جهشی بطن چپ، بازگشت قطعه ST، فاکتورهای التهابی و مارکرهای اکسیداتیو متفاوت بوده است؛ ولی عموماً در مطالعاتی که جدیدتر انجام شده و روی تعداد بیشتری از بیماران صورت گرفته است GIK بیتأثیر بوده است. نتیجهگیری: در حال حاضر درمان با گلوکز انسولین پتاسیم بهعنوان درمان کمکی به ترومبولیتیک توصیه نمیشود.
مهدی زارعی؛ محمد محمدزاده؛ سید مهدی بهشتی نصر
دوره 19، شماره 3 ، مرداد و شهریور 1391، صفحه 217-227
چکیده
مقدمه و هدف: تحریک الکتریکی با فرکانس پایین (LFS: Low Frequency Stimulation) (کمتر از 5 هرتز) به عنوان یک راهکار درمانی مناسب برای معالجه صرع و تشنجهای ناشی از آن؛ محسوب میشود. هر یک از الگوهای LFS اثرات متفاوتی بر تشنجهای صرعی دارد. با توجه به اینکه الگویی از LFS که بتواند کاملاً این گونه تشنجات را مهار و سرکوب کند ارائه نشده است؛ در این تحقیق ...
بیشتر
مقدمه و هدف: تحریک الکتریکی با فرکانس پایین (LFS: Low Frequency Stimulation) (کمتر از 5 هرتز) به عنوان یک راهکار درمانی مناسب برای معالجه صرع و تشنجهای ناشی از آن؛ محسوب میشود. هر یک از الگوهای LFS اثرات متفاوتی بر تشنجهای صرعی دارد. با توجه به اینکه الگویی از LFS که بتواند کاملاً این گونه تشنجات را مهار و سرکوب کند ارائه نشده است؛ در این تحقیق بر آن شدیم تا اثر 60 دقیقه اعمال LFS را بر تشنجهای ناشی از کیندلینگ آمیگدال بررسی نماییم. مواد و روشها: در این مطالعه تجربی دو گروه موش صحرایی (14 سر) پس از جراحی استرئوتاکسیک و یک هفته دوره بهبودی، تحریکات کیندلینگ (2 بار در روز) دریافت میکردند. حیوانات پس از کیندل شدن؛ در گروه 1 (6=n)و (4 بار و یک مرتبه در روز) تنها تحریکات کیندلینگ را دریافت میکردند. اما در گروه دوم (8=n)، چهار بار (در فواصل زمانی 24 ساعت) و به مدت 60 دقیقه LFS (فرکانس1 هرتز، مدت زمان پالس 1/0 میلی ثانیه و شدت تحریک برابر با ½ آستانه ایجاد امواج تخلیه متعاقب) داده شده و بلافاصله تحریکات کیندلینگ انجام میشد. مدت زمان امواج تخلیه متعاقب (ADD: Afterdischarge Duration)، مدت زمان تأخیری تا شروع مرحله 2 تشنج (S2L: Stage 2 Latency)، مدت زمان تأخیری تا شروع مرحله 4 تشنج (S4L: Stage 4 Latency) و مدت زمان مرحله 5 تشنج (S5D: Stage 5 Duration) روز تحریک LFS با روز قبل (که تنها تحریکات کیندلینگ را دریافت کرده بودند) مقایسه شد. یافتهها: اولین الگوی LFS بهکار گرفته شده مدت زمان لازم برای شروع مرحله 2 و 4 تشنج را بهترتیب 5/91 درصد (05/0>P) و 5/79 درصد (01/0>P) نسبت به گروه کنترل بهطور معناداری افزایش داد. اعمال 4 بار LFS مدت زمان مرحله 5 تشنج را نیز بهطور معناداری کاهش داد؛ بهطوری که اولین الگوی LFS این پارامتر را 100 درصد کاهش داد. مدت زمان امواج تخلیه متعاقب تحت تأثیر 4 روز LFS تنها در 2 روز اول بهترتیب 9/46 درصد و 4/40 درصد بهطور معناداری (05/0>P) نسبت به گروه کنترل کاهش یافت.نتیجهگیری: نتایج بهدست آمده از این تحقیق نشان داد که اعمال LFS بلافاصله قبل از شروع تشنجات صرعی موجب کاهش شدت حملات تشنجی گردید.
آزاده سلطانی فر؛ رؤیا صمدی؛ محسن پسندیده؛ نغمه مخبر؛ فاطمه محرری؛ عاطفه سلطانی فر
دوره 19، شماره 3 ، مرداد و شهریور 1391، صفحه 228-237
چکیده
زمینه و هدف: اختلال بیشفعالی، کمتوجهی (ADHD) جزو شایعترین اختلالات روانپزشکی کودکان و نوجوانان میباشد. متیل فنیدیت شایعترین داروی مورد استفاده دراین اختلال است. با توجه به عوارض داروهای محرک و احتمال سوء مصرف آنها،اثر بوپروپیون در درمان این اختلال در بزرگسالان تأیید شده است؛ ولی تأثیر آن در کودکان چندان مورد بررسی قرار نگرفته ...
بیشتر
زمینه و هدف: اختلال بیشفعالی، کمتوجهی (ADHD) جزو شایعترین اختلالات روانپزشکی کودکان و نوجوانان میباشد. متیل فنیدیت شایعترین داروی مورد استفاده دراین اختلال است. با توجه به عوارض داروهای محرک و احتمال سوء مصرف آنها،اثر بوپروپیون در درمان این اختلال در بزرگسالان تأیید شده است؛ ولی تأثیر آن در کودکان چندان مورد بررسی قرار نگرفته است. هدف مطالعه حاضر بررسی میزان تأثیر بوپروپیون در مقایسه با متیل فنیدیت دراختلال بیش فعالی، کم توجهی کودکان و بررسی عوارض جانبی این داروست. مواد و روشها: این مطالعه به صورت کارآزمایی بالینی دوسر کور و تصادفی انجام شد. از مراجعین به کلینیک روانپزشکی کودک و نوجوان بیمارستان ابنسینا 40 کودک مبتلا به ADHD به صورت پذیرش متوالی انتخاب شده و بهصورت تصادفی در دو گروه درمان با بوپروپیون و میتل فنیدیت قرارگرفتند. ارزیابی با پرسشنامه (ADHD-RS) معلم و والد، قبل از شروع درمان در هفته 4 و هفته 8 پس از شروع درمان انجام شد. عوارض جانبی در هفته 4 و 8 بررسی شد. یافتهها: از نظر والد، معلم و بالینگر دوره درمان در مورد هر دو دارو متیل فنیدیت و بوپروپیون به نحو معناداری در کاهش نشانههای کودکان مؤثر بوده است (001/0 >P). پاسخ درمانی از نظر والد در گروه متیل فنیدیت در پایان هفته هشتم بهصورت معناداری بهتر از بوپروپیون بوده است (014/0 =P). از نظر معلم درمان با متیل فنیدیت بهتر بوده ولی تفاوت معناداری با بوپروپیون نداشت (092/0=P). مقیاس ارزیابی کلی کودکان نیز تفاوت معنیداری را در دوگروه از نظر پاسخ به درمان نشان نداده است. (283/0=P). نتیجهگیری: براساس نتایج این پژوهش بوپروپیون در کاهش نشانههای اختلال مؤثر بوده است؛ ولی اثر آن بنابر گزارش والد کمتر از متیل فنیدیت بوده است.
حسن رامشینی
دوره 19، شماره 3 ، مرداد و شهریور 1391، صفحه 238-248
چکیده
زمینه و هدف: در سرطانهای مغز، منبع اصلی انرژی از مسیر گلیکولیز تأمین میشود. آنزیم شروعکننده این مسیر نیز هگزوکیناز نوع یک (HKI) میباشد. این آنزیم در دو جایگاه متفاوت به غشای خارجی میتوکندری متصل میشود. آنزیم متصل به جایگاه A بهوسیله محصولش یعنی گلوکز 6-فسفات (G6P) از جایگاه خود آزاد میگردد. آنزیم متصل به جایگاه B به G6P غیرحساس است ...
بیشتر
زمینه و هدف: در سرطانهای مغز، منبع اصلی انرژی از مسیر گلیکولیز تأمین میشود. آنزیم شروعکننده این مسیر نیز هگزوکیناز نوع یک (HKI) میباشد. این آنزیم در دو جایگاه متفاوت به غشای خارجی میتوکندری متصل میشود. آنزیم متصل به جایگاه A بهوسیله محصولش یعنی گلوکز 6-فسفات (G6P) از جایگاه خود آزاد میگردد. آنزیم متصل به جایگاه B به G6P غیرحساس است ولی بهوسیله غلظت بالایی از نمک کائوتروپ KSCN از جایگاه خود رها میگردد. در مطالعه حاضر تغییرات احتمالی این جایگاهها در سلولهای سرطانی مغز انسان مورد بررسی قرار گرفته است. مواد و روشها: در این مطالعه تجربی برای رهاسازی آنزیم از جایگاه A از G6P 2 میلیمولار و جایگاه B از مخلوط 45 میلی مولار KSCN و KCl استفاده شد. همچنین برای مسدود کردن جایگاه A از دی سیکلو هگزیل کربودی ایمید (DCCD) استفاده گردید. یافتهها: نتایج نشان داد DCCD که در میتوکندری مغز طبیعی با اتصال به گلوتامات 72 پورین میتوکندریایی، مانع اتصال هگزوکیناز به آن میگردد، در سلولهای سرطانی گلیوما و آستروسایتوما قادر به اتصال به گلوتامات 72 نیست. براساس یافتههای این پژوهش احتمالاً به دو دلیل، DCCD قادر نیست جایگاه A را در سلولهای سرطانی مسدود نماید: 1- محل گلوتامات 72 پورین غشای خارجی میتوکندری در اثر سرطانی شدن تغییر کرده است و احتمالاً از یک محیط آب گریز به یک محیط آب دوست جابهجا شده است. بنابراین، DCCD قادر به مسدودکردن آن در محیط جدید نیست.2- با توجه به اینکه مطالعات نشان میدهد در غشای خارجی میتوکندری سلولهای سرطانی نسبت به نوع طبیعی آن میزان خیلی زیادی کلسترول رسوب میکند؛ لذا سیالیت آن کاهش یافته و DCCD قادر به نفوذ در غشا نمیباشد. نتیجهگیری: در مجموع هر دو استدلال بالا نشان میدهد که غشای خارجی میتوکندری سلولهای سرطانی نسبت به سلولهای طبیعی هم به لحاظ میزان سیالیت آن و هم به لحاظ محل اتصال آنزیم هگزوکیناز دچار تغییر شده است.
نغمه مخبر؛ احمد امامی؛ سید رضا مظلوم؛ معصومه کنعانی
دوره 19، شماره 3 ، مرداد و شهریور 1391، صفحه 249-257
چکیده
زمینه و هدف: تمامی بیماران همودیالیزی، طی مراحل مختلف همودیالیز، درجه ای از اضطراب را تجربه می کنند. اضطراب میتواند باعث افزایش ناتوانی و مرگ و میر گردد. در این مطالعه اثربخشی استنشاق اسانس پرتقال در کاهش میزان اضطراب بیماران همودیالیز مورد بررسی قرار گرفت. مواد و روشها: در این کارآزمایی بالینی، 62 بیمار همودیالیزی بهطور تصادفی ...
بیشتر
زمینه و هدف: تمامی بیماران همودیالیزی، طی مراحل مختلف همودیالیز، درجه ای از اضطراب را تجربه می کنند. اضطراب میتواند باعث افزایش ناتوانی و مرگ و میر گردد. در این مطالعه اثربخشی استنشاق اسانس پرتقال در کاهش میزان اضطراب بیماران همودیالیز مورد بررسی قرار گرفت. مواد و روشها: در این کارآزمایی بالینی، 62 بیمار همودیالیزی بهطور تصادفی و یک سوکور در دو گروه (اسانس پرتقال31 نفر و مراقبت معمول31 نفر) قرار گرفتند. در گروه اسانس پرتقال، پس از اخذ رضایتنامه کتبی، استنشاق اسانس توسط دستمال کاغذی آغشته به یک قطره اسانس به مدت 20-15 دقیقه انجام شد. این روش سه بار در هفته به مدت 4 هفته بهکار برده شد. درگروه مراقبت معمول، مراقبتهای رایج در بخش همودیالیز بیمارستان انجام گرفت. در هر دو گروه، میزان اضطراب آشکار و پنهان بعد از اتمام همودیالیز در یک مرحله قبل از مداخله و پایان هر هفته توسط پرسشنامه اضطراب اشپیل برگر اندازهگیری و ثبت شد. یافتهها: میانگین اضطراب آشکار قبل از مداخله در گروه پرتقال و مراقبت معمول به ترتیب 7/9±9/46 و 6/11±3/48 بود. میانگین اضطراب پنهان قبل از مداخله بهترتیب 2/9±5/46 و 6/11±9/47 بود. میانگین اضطراب آشکار هفته چهارم بعد از مداخله در گروه پرتقال و مراقبت معمول بهترتیب 7/8± 9/35 و 7/10±1/45 بود. میانگین اضطراب پنهان در همین زمان بهترتیب 9/8±0/36 و 8/11±6/45 بود. استنشاق اسانس پرتقال، میزان اضطراب آشکار و پنهان را بهصورت معنیداری نسبت به قبل از مداخله کاهش داده است (001/0>P). در استنشاق اسانس پرتقال تفاوت معناداری در میزان اضطراب آشکار و پنهان بین مراحل بعد از مداخله با یکدیگر وجود داشت (05/0
محمود رفیعیان؛ محمدرضا حجتی؛ فاطمه تاجی
دوره 19، شماره 3 ، مرداد و شهریور 1391، صفحه 258-266
چکیده
زمینه و هدف: بنگدانه اثرات گوناگون درمانی از جمله ضدتشنجی، خوابآوری و اختلال در ادراک دارد. با توجه به عدم بررسی اثر تزریق داخل صفاقی عصاره آبی الکلی گیاه بنگدانه بر یادگیری و حافظه به روش ماز آبی موریس، این مطالعه روی موشهای سوری بالغ نژاد Balb/c اجرا شد. مواد و روشها: در این مطالعه تجربی، 23 سر موش در 3 گروه تصادفی قرار گرفتند. گروه ...
بیشتر
زمینه و هدف: بنگدانه اثرات گوناگون درمانی از جمله ضدتشنجی، خوابآوری و اختلال در ادراک دارد. با توجه به عدم بررسی اثر تزریق داخل صفاقی عصاره آبی الکلی گیاه بنگدانه بر یادگیری و حافظه به روش ماز آبی موریس، این مطالعه روی موشهای سوری بالغ نژاد Balb/c اجرا شد. مواد و روشها: در این مطالعه تجربی، 23 سر موش در 3 گروه تصادفی قرار گرفتند. گروه کنترل (10 سر)، سالین و دو گروه دیگر بهترتیب دوز 1 (7 سر) یا 2 (6 سر) mg/kg عصاره دریافت کردند. میزان یادگیری حیوانات برای 5 روز متوالی ارزیابی شد. سپس دو آزمایش پروب برای ارزیابی حافظه کوتاهمدت در روزهای 6 و 10 انجام شد. دادهها بهوسیله آزمون آماری ANOVA یکطرفه و سپس آزمون توکی مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت. 05/0>P بهعنوان تفاوت معنادار در نظر گرفته شد. یافتهها: در روزهای سوم و چهارم دوره یادگیری، زمان پیدا کردن سکوی پنهان در گروه کنترل بهترتیب به 2/4±9/42 و 6/3±65/31 ثانیه رسید؛ در حالی که این مقدار برای گروه دریافتکننده دوز 2 بهترتیب 0/0±60 و 3/6±08/50 ثانیه بود (05/0>P). نتایج اولین و دومین آزمایش پروب نشان داد میانگین زمان شنا در چارک هدف در گروه کنترل، به ترتیب 84/1±52/20 و 32/2±16/22 ثانیه است؛ که بهطور معناداری بیش از میانگین سایر چارکها (002/2±18/13 برای پروب اول و 96/1±63/12 ثانیه برای پروب دوم) میباشد (05/0>P). نتیجه گیری: عصاره آبی- الکلی بنگدانه میزان یادگیری را در مدل ماز آبی موریس کاهش داده و تشکیل حافظه کوتاهمدت را مختل میکند.
سکینه کاظمی نورعینی؛ فروه خسروجردی؛ محمد نبیونی
دوره 19، شماره 3 ، مرداد و شهریور 1391، صفحه 267-277
چکیده
مقدمه: زعفران به عنوان یک دارو از دیرباز مورد توجه بوده است و گزارشهایی از اثرات ضد سرطانی کروسین ، رنگدانه اصلی زعفران وجود دارد. از آنجا که نامیرایی سلولهای سرطانی عمدتاً ناشی از فعال شدن آنزیمی به نام تلومراز است، تأثیر کروسین بر فعالیت این آنزیم در سلولهای آدنوکارسینومای سینه رده MCF7 مورد بررسی قرار گرفت.مواد و روش ها: غلظت ...
بیشتر
مقدمه: زعفران به عنوان یک دارو از دیرباز مورد توجه بوده است و گزارشهایی از اثرات ضد سرطانی کروسین ، رنگدانه اصلی زعفران وجود دارد. از آنجا که نامیرایی سلولهای سرطانی عمدتاً ناشی از فعال شدن آنزیمی به نام تلومراز است، تأثیر کروسین بر فعالیت این آنزیم در سلولهای آدنوکارسینومای سینه رده MCF7 مورد بررسی قرار گرفت.مواد و روش ها: غلظت IC50 کروسین پس از 48 ساعت تیمار سلولها با استفاده از روش MTT تخمین زده شد. فعالیت تلومراز در سلولهای تیمار شده در مقایسه با سلولهای کنترل تیمار نشده با استفاده از روش رایج تکثیر تکرارهای تلومری (TRAP) (بر اساس روش Kim، 1994) و نیز روش کمّی qTRAP (بر اساس روش Hou، 2001) سنجش و نتایج با هم مقایسه شد. یافتهها: غلظتهای خیلی پایین کروسین فعالیت تلومراز را در مقایسه با سلولهای تیمار نشده افزایش می دهد، ولی غلظتهای بالاتر آن به شکل وابسته به دوز فعالیت آنزیم را کاهش می دهد. بر اساس روش qTRAP، فعالیت تلومراز در غلظت IC50 کروسین تا 85% نسبت به سلولهای تیمار نشده مهار میگردد و روش TRAP نیز بطور کیفی این فرآیند را تأیید می کند.نتیجه گیری: هر دو روش مورد استفاده پیشنهاد می کنند که مکانیسم ضد سرطانی کروسین در رده سلولی MCF7 احتمالاً به واسطه اثر مهار کنندگی قوی آن بر فعالیت تلومراز است.
روشنک رضایی کلانتری؛ احمد اله آبادی؛ مهدی فرزادکیا؛ ایوب رستگار؛ احمد جنیدی جعفری؛ عبدالمجید قلی زاده
دوره 19، شماره 3 ، مرداد و شهریور 1391، صفحه 277-286
چکیده
زمینه و هدف: نشت فلزات سنگین از کمپوست منجر به انباشته شدن عناصر در لایههای خاک و در نتیجه آلوده شدن آبهای زیرزمینی میگردد. لذا هدف این مطالعه، بررسی تأثیر کمپوست بر میزان نشت فلزات سنگین، سدیم، پتاسیم و سولفات از خاک میباشد. مواد و روشها: در این تحقیق تجربی – کاربردی، سه ستون پلیاتیلن (ارتفاع 50 سانتیمتر و قطر داخلی 10 سانتیمتر) ...
بیشتر
زمینه و هدف: نشت فلزات سنگین از کمپوست منجر به انباشته شدن عناصر در لایههای خاک و در نتیجه آلوده شدن آبهای زیرزمینی میگردد. لذا هدف این مطالعه، بررسی تأثیر کمپوست بر میزان نشت فلزات سنگین، سدیم، پتاسیم و سولفات از خاک میباشد. مواد و روشها: در این تحقیق تجربی – کاربردی، سه ستون پلیاتیلن (ارتفاع 50 سانتیمتر و قطر داخلی 10 سانتیمتر) پر از خاک شنی رسی لومی که بهصورت تصادفی انتخاب شده بود، پر گردید. سپس میزان 10 کیلوگرم بر مترمربع کمپوست بر روی ستونها پاشیده شد و روزانه 250 میلیلیتر آب مقطر روی هر ستون پاشیده میشد، شیرابه حاصل از ستون روزانه از نظر pH ، هدایت الکتریکی، سولفات، سدیم، پتاسیم، سرب، کروم و کادمیوم مورد آنالیز قرار گرفت، تجزیه و تحلیل داده ها توسط نرمافزارهای Excel ، SPSS و آزمون کروس کال والیس انجام شد. یافتهها: یافتهها نشان داد که کاربرد کمپوست غنینشده و غنیشده سبب کاهش pH شیرابه (از 17/0±43/7 به 25/0±7/6 و 11/0±07/7) و افزایش هدایت الکتریکی (از 3/0±8/1 میلی زیمنس بر متر شاهد 12/0±7/3 و به 41/0±87/12) گردید. میزان نشت فلزات در تیمار غنی نشده نسبت به شاهد معنادار نبود (78/0 < p )، ولی میزان نشت هر سه فلز با کاربرد کمپوست غنیشده نسبت به شاهد معنادار بود (001/0 ≥ p). نتیجهگیری : کاربرد کمپوست حاوی فلزات بیشتر بر روی خاک شنی رسی لومی سبب افزایش نشت فلزات از خاک میشود. لذا افزودن کمپوست بهطور مکرر باعث میگردد که کیفیت آبهای زیرزمینی به خطر بیافتد.
سهراب حاجی زاده؛ محمد جوان؛ محمدرضا بیگدلی؛ فیروزه علویان
دوره 19، شماره 3 ، مرداد و شهریور 1391، صفحه 287-295
چکیده
زمینه و هدف: اخیراً نشان داده شده هیپراکسی نورموباریک اثر درمانی قابل ملاحظهای در درمان ایسکمی حاد دارد که اصطلاحاً پیش شرطیسازی نامیده میشود. به هر حال به خوبی مشخص نیست این پیششرطی در محیط زنده چگونه عمل میکند. در مطالعه حاضر اثر هیپراکسی نورموباریک متناوب بر بیان HIF1α در مدل سکته مغزی مورد مطالعه قرار گرفت.
مواد و روشها: ...
بیشتر
زمینه و هدف: اخیراً نشان داده شده هیپراکسی نورموباریک اثر درمانی قابل ملاحظهای در درمان ایسکمی حاد دارد که اصطلاحاً پیش شرطیسازی نامیده میشود. به هر حال به خوبی مشخص نیست این پیششرطی در محیط زنده چگونه عمل میکند. در مطالعه حاضر اثر هیپراکسی نورموباریک متناوب بر بیان HIF1α در مدل سکته مغزی مورد مطالعه قرار گرفت.
مواد و روشها: مطالعه از نوع تجربی بوده و حیوانات شامل4 گروه، هر گروه شامل 6 موش صحرایی بودند. غلظت اکسیژن استنشاقی اعمال شده در گروههای هیپراکسی 95 درصد روزانه 4 ساعت و به مدت 6 روز متوالی و در گروه کنترل با همان شرایط با غلظت اکسیژن 21 درصد (نورموکسی) بود. 24 ساعت بعد موشهای صحرایی گروه سکته به مدت 60 دقیقه تحت انسداد شریان کاروتید راست قرار گرفتند. پس از 24 ساعت از جریان خون مجدد، اسکور نقایص نورولوژیک مورد مقایسه قرار گرفت.
یافتهها:نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که در گروه سکته نسبت به نورموکسی میزان پروتئین HIF1α افزایش مییافت؛ در حالیکه در گروه هیپراکسی نسبت به نورموکسی میزان این پروتئین تفاوت معناداری نداشت. در گروه هیپراکسی سکته افزایش معناداری در میزان HIF1α مشاهده شد. همچنین هیپراکسی امتیاز نقایص نورولوژی را از 83/8 درصد به 46/3 درصد کاهش داد.
نتیجهگیری: هیپراکسی به واسطه هیدروکسیلاسیون HIF1α موجب ناپایداری آن میشود. در گروه سکته با نرسیدن اکسیژن به سلولها، ازهیدروکسیله شدن و تخریب HIF1α جلوگیری میگردد. در گروه هیپراکسی سکته، سیتوکینهای التهابی با همکاری گونههای آزاد اکسیژن باعت القای افزایش بیان HIF1α میشوند.
محمدعلی حسینی؛ مهشید فروغان؛ وینا عجمی قلعه رشیدی
دوره 19، شماره 3 ، مرداد و شهریور 1391، صفحه 296-303
چکیده
زمینه و هدف: هر بیمار بدون درنظر گرفتن سن، جنس، نژاد و دیگر تفاوتها، از حق آگاهی، انتخاب، احترام، رازداری، حفظ حریم شخصی، مراقبت و درمان صحیح، محافظت و اعتراض برخوردار است. وظیفه درمانگر نیز رعایت حقوق بیمار است که لازمه آن داشتن آگاهی مناسب از این حقوق است. مواد و روش ها: تحقیق حاضر از نوع توصیفی - تحلیلی - مقطعی است؛ که در 6 ماهه دوم ...
بیشتر
زمینه و هدف: هر بیمار بدون درنظر گرفتن سن، جنس، نژاد و دیگر تفاوتها، از حق آگاهی، انتخاب، احترام، رازداری، حفظ حریم شخصی، مراقبت و درمان صحیح، محافظت و اعتراض برخوردار است. وظیفه درمانگر نیز رعایت حقوق بیمار است که لازمه آن داشتن آگاهی مناسب از این حقوق است. مواد و روش ها: تحقیق حاضر از نوع توصیفی - تحلیلی - مقطعی است؛ که در 6 ماهه دوم سال 1389 انجام شد. جامعه مورد مطالعه در این پژوهش کارشناسان توانبخشی شاغل در مراکز بهزیستی شهر تهران بودند.روش نمونهگیری، تمام شماری و شامل تمامی کارشناسان توانبخشی مشغول به کار بالینی با حداقل 6 ماه سابقه کاری بود که مجموعاً 62 نفر میشدند. اطلاعات لازم شامل اطلاعات دموگرافیک، مقیاس رعایت حقوق بیمار و مقیاس آگاهی از حقوق بیمار از طریق پرسشنامه محقّق ساخته اعتبار سنجی شده، گردآوری شد. برای تحلیل آماری از ضریب همبستگی پیرسون، آزمون تی مستقل، و تحلیل واریانس استفاده شد. یافتهها: میزان آگاهی از حقوق بیمار در 7/59 درصد از کارشناسان در سطح خیلی خوب، 5/35 درصد در سطح خوب و 3/5 درصد در سطح متوسط قرار داشت. میزان رعایت حقوق بیمار در 79 درصد موارد در سطح متوسط، در 6/13 درصد در سطح ضعیف و فقط در 5/8 درصد در سطح خوب قرار داشت. میزان رعایت حقوق بیمار با سطح تحصیلات رابطه مثبت و معنادار داشت (03/0>P). میزان رعایت حقوق بیماران در کارشناسان مذکر از مؤنث بالاتر بود (02/0>P). رابطه بین آگاهی از حقوق بیمار با میزان رعایت آن مثبت و معنادار بود (001/0>P). نتیجهگیری: با توجه به وجود ارتباط مثبت و معنادار بین آگاهی از حقوق بیمار با میزان رعایت آن، اقداماتی از قبیل گنجاندن آموزش حقوق بیمار در برنامههای درسی مقاطع مختلف رشته های توانبخشی و برگزاری دوره های بازآموزی مداوم بسیار توصیه میشود.
سمانه برومند نوقابی؛ سید مجید غضنفری؛ اعظم السادات حسینی هوشیار؛ ملیحه حسن زاده مفرد
دوره 19، شماره 3 ، مرداد و شهریور 1391، صفحه 304-309
چکیده
مقدمه: همراهی تومورهای تخمدانی با سندرم اولیر (انکندروماتوز متعدد) در مطالعات قبلی گزارش شده است؛ اما بروز همزمان کندروسارکوم و تومور تخمدان نادر است و تا کنون تنها یک مورد گزارش گردیده است. این مقاله به معرفی یک بیمار با تومور تخمدانی سلول گرانولوزا همراه با کندروسارکوم میپردازد. معرفی بیمار: بیمار خانم 20 ساله، با علائم شکم حاد ...
بیشتر
مقدمه: همراهی تومورهای تخمدانی با سندرم اولیر (انکندروماتوز متعدد) در مطالعات قبلی گزارش شده است؛ اما بروز همزمان کندروسارکوم و تومور تخمدان نادر است و تا کنون تنها یک مورد گزارش گردیده است. این مقاله به معرفی یک بیمار با تومور تخمدانی سلول گرانولوزا همراه با کندروسارکوم میپردازد. معرفی بیمار: بیمار خانم 20 ساله، با علائم شکم حاد و توده آدنکس در بیمارستان سطح 2 بستری و تحت عمل جراحی اورژانس قرار گرفت. هنگام جراحی توده تخمدان حذف شده پاتولوژی، توده آدنکس را تومور سلول گرانولوزای تخمدان گزارش کرد. در پیگیری های بعدی در CTscan انجام شده، توده استئولتیک در استخوان ایلیاک مشاهده شد که نتیجه بیوپسی آن، کندرو سارکوم ایلیاک بود. سپس بیمار تحت جراحی رزکسیون رادیکال بال ایلیاک و لیگاتور عروقی قرار گرفت و با توجه به تقاضای حفظ باروری از سوی بیمار، برای ادامه درمان تومور تخمدان تحت شیمی درمانی قرار گرفت. نتیجهگیری: در بیماران انکندروماتوز (سندرم اولیر)، خطر ایجاد کندروسارکوم و دیگر تومورهای استخوان وجود دارد. نکته جالب این گزارش همراهی تومور تخمدان با کندرو سارکوم اولیه ایلیاک بود که تا کنون گزارش نشده است.یافتههای همزمان میتواند راهگشای تحقیقات آینده در پیدا کردن علت، تشخیص زودرس و درمان مناسب تومورها باشد.